ترا که گفت که با ما وفا نشايد کرد

شاعر : عبيد زاکاني

دروغ گفت چه باشد چرا نشايد کردترا که گفت که با ما وفا نشايد کرد
چنين حکايت شيرين کجا نشايد کردغلام لعل لب تست جان شيرينم
به غمزه گفت نشايد هلا نشايد کردبه بوسه قصد لبت کردم از ميان چشمت
در آن ميان سخن از لب رها نشايد کردميان موي و ميان تو نکته باريکست
هنوز مهر تو از جان جدا نشايد کردهزار سال تنم گر ز تن جدا ماند
حکايتي است که در سالها نشايد کردحديث درد دل مستمند و سينه‌ي ريش
که اين به مذهب اصحابنا نشايد کردمگر عبيد به جان با لبم مضايقه کرد